یکشنبه، مرداد ۹

من از این حجم بزرگ بدبختی دلم می‏گیره

من نمی دونم که این دختره آمنه تحت فشار گذشت کرده یا نه خودش دلش خواسته که از این پسره بگذره. حتی نمی تونم حجم همچین گذشتی رو درک کنم. به نظرم میلیون ها لیتر آب لازمه که آتیش همچین انتقامی توی دل کسی خاموش بشه.

فقط می دونم هر بار که عکس این دختره رو قبل و بعد از اسیدپاشی توی یه سایتی وبلاگی می بینم، تمام موهای تنم سیخ می شه. انگار تفاوت توی صورت بشاش و خندون آمنه قبل از اسیدپاشی و این صورت چروک خورده و ترسناک، درست به اندازه حجم همه بدبختی های ماست. حجم بدبختی بزرگی که از تجاوز خمینی شهر تا خفاش شب و قاتل زنجیره ای زنای مشهد و ... همه و همه توش جا می گیرن. هر بار این عکسو می بینم می خوام جریان زمان رو با تمام قوا به عقب شنا کنم و برگردم به روزی و ساعت و ثانیه ای که دست اون پسر جوون میره که اسید رو بپاشه به صورت آمنه. دستش رو بگیرم و بهش التماس کنم که این کارو نکنه. بعد این عکسو نشونش بدم. بلکه شاید اونم از دیدن این حجم بزرگ بدبختی دستش بلرزه و اون جنایتو نکنه.


صداقت خوراکی‏ها

درب هر خوراکی تازه ای را که باز می کنیم اولین راه ما برای تشخیص کیفیت بعد از مشاهده، بو کشیدن است. دماغمان را نزدیک می کنیم و بو می کشیم، اگر بوی مطبوعی داشت و یا لااقل بویی مطابق انتظار ما داشت، گل از گلمان می شکفد و اگر بوی بدی داشت سرمان را فوری عقب می کشیم و از خوردن خوراکی پرهیز می کنیم.

این موضوع قبل از آنکه به خاطر شامه قوی و تیز ما باشد، به خاطر صداقت بی بدیل خوراکی هاست. همان بویی را می دهند که باید بدهند. نان کپک زده، خامه فاسد شده، غذای مونده، این بیچاره ها با صداقت تمام همان بویی را می دهند که باید بدهند. چرا ما برای تشخیص یک آدم عوضی، یک آدم دروغ گو، یک آدم چند رو، یا یک آدم کلاهبردار، آدم ها را بو نمی کشیم ؟؟؟ چرا صورتمان را نزدیک صورتشان نمی بریم و مثل غذاها بو نمی کشیم که اگر فاسد و مانده بودند به سمتشان نرویم. چون آدم ها در ارائه بوی واقعی شان صداقت ندارند. یکی را می بینی ذاتش آشغال است اما بوی عطرهای گران قیمت کریستین دیور و هرمس را می دهد. یکی هم می بینی آدم نازنینی ست اما یادش رفته یک هفته حمام برود توی این چله تابستان. کاش می شد آدم ها را هم مثل غذاها بو کشید. کاش آدمهای بد هم مثل غذاهای فاسد شده از ده متری بوی گندشان دنیا را بر میداشت و اینقدر وقت و انرژی آدم مصروف شناخت آدم ها نمی شد و بماند که آخرش هم هیچ آدمی را نمی شود شناخت. کاش اینقدر این موضوع جدی بود که آدم اگر کار بدی می کرد، خودش از بوی گند خودش خفه می شد.

شنبه، مرداد ۸

آزمون و خطا

- من کاری کردم که تو ناراحتی ؟
- ناراحت نیستم که تو کاری کردی. ناراحتم برای کارهایی که نکردی



دوری‏م

چند کلیک فاصله داریم و چه اندازه دوریم.

در فراموشی



میم : اگر فراموشی در آدم قوی باشه٬ مثلاً من اصلاً یادم نبود که "میراث" هاینریش بُل رو خونده‌ام٬ فایده‌ی خوندن چیه؟ فایده‌ی آشنا شدن با شخصیت‌های یک کتاب٬ یا عاشقی در دنیای واقعی چیه؟ مبارزه با فراموشی چطوریه؟



ح : کیفیت اثری که در هر حادثه مثل خوندن یه کتاب یا یه تصادف یا یه رابطه یا حتی یه عشق ناکام در ما به جا می مونه، فقط با مقدار جزئیاتی که در حافظه ما ثبت میشه قابل اندازه گیری نیست. اصلن این کیفیت متریک نیست. ممکنه سالها بعد از یه کتاب فقط کلمات موهومی در ذهن باقی مونده باشه، اما شب بیداری ها و درگیری هایی که هفته ها بعد از خوندن کتاب با خودت و شخصیت های قصه داشتی، احتمال داره اثری در تو گذاشته باشه که اون اثر به شکل یه کیفیت دقیق هنوز در زندگیت جاری باشه

سایه یک

از روی تو دل کندنم آموخت زمانه

پنجشنبه، مرداد ۶

هر دونستنی به درد آدم نمی خوره

لا تسئلوا عن اشیا ان تبدلکم تسؤکم

از چیزی سوال نکنید که وقتی براتون آشکار شد، غمگین بشید



- Posted using BlogPress from my iPhone

چهارشنبه، مرداد ۵

مردم زندگی را از سر می گیرند چون حافظه ضعیفی دارند

خداحافظی سرباز در اصل خداحافظی برای همیشه است. این قطارهایی که سربازها را در سراسر اروپا به مرخصی می برند چه بار عظیم ‏ جنون آمیزی از درد را جا به جا می کنند. اگر این راهروهای کثیف می توانستند زبان باز کنند، اگر این شیشه های درد کشیده می توانستند فریاد بکشند و نیز این ایستگاه های قطار ، این ایستگاه های ترسناک ، اگر سرانجام همه اینها می توانستند از دردها و نا امیدی هایی که شاهدش بوده اند فریاد بکشند! آن وقت دیگر جنگی در کار نبود.

ندانستن عیب نیست

واقعا ما مردا، هیچی نمی دونیم از پریود شدن یه زن. از اینکه چه حالیه. چی بهترش می کنه و چی به همش می ریزه. واقعا هیچی نمی دونیم.

سه‌شنبه، مرداد ۴

خام

آدما تغییر نمی‏کنن

مسلمان نیست کسی که این تصویر را ببیند و گریبان پاره نکند

حافظ هشت

باشد
که باز بینیم
دیدار آشنا را

اندرزهایی برای این که شوکه نشوید

عزیزای دلم
نصیحت پدر پیرتون رو گوش کنید و
از روی آواتار کسی توی فیس بوک و توییتر و فرند فید و اینا
راجع به چهره واقعی طرف قضاوت نکنید
معمولن تصویر آواتار هر کسی
ضرب در یک هشتم
می شه چهره واقعی اون بابا

جو

این طور که آمارها نشون می ده، نود درصد پدرمادرهای نسل ما نام بچه هاشون رو در جو گیری مطلق انتخاب کردند

دوشنبه، مرداد ۳

دریغا مجالی


دختر کشتزار
خوشه می‏چیند
سربازی در راه
او را می‏بیند
دریغا مجالی
دریغا مجالی

سربازی در راه
تفنگی در دست
تخته‏ای کودن
آهنی سرمست
دریغا نهالی
دریغا نهالی

کسی نپرسید
سرباز جوان
می‏خواهی برو
می‏خواهی بمان
دریغا سوالی
دریغا سوالی

دختر کشتزار
خوشه می‏چیند
ردی از سرباز
کس نمی‏بیند
دریغا غباری
دریغا غباری

دنبال شاعر این شعر می‏گردم ؟؟؟؟

بامداد یک

می‌دانستند
دندان
برای تبسم نیز هست
و تنها
بردریدند

یکشنبه، مرداد ۲

زن جذاب واسه من

زن جذاب واسه من اون زنیه که وقتی پشت فرمون موقع رانندگی یا شاید پشت چراغ قرمز سرتو چرخوندی به سمتش و صورتتو کمی کج کردی و آوردی جلو، بی حرف پس و پیش با زاویه درست و سرعت و آرامش حساب شده لبش رو بزاره رو لبت و یه بوسه بلند و کش دار و آب دار بهت بده. بعدشم آروم صورتشو بکشه عقب. زن احمق هم از نظر من اون زنیه که در مواجهه با این صحنه می خنده و میگه هه هه این کارا چیه همه دارن نیگا می کنن یا اینکه مجبورت می کنه اصرار کنی و بعدشم با اصرار زیاد تو، با یه زاویه غلط و احمقانه جوری کله شو می کوبونه بهت که یا با چشم می ره تو دماغت یا کتفت می خوره به پیشونیش.

ای زندگی کارمندی با تو سخن می‏گویم

لعنت به کارمندی، لعنت به ذات کارمندی، لعنت به زندگی کارمندی

شنبه، مرداد ۱

جم کن خودتو

دختره هنو بیست و پنجش تموم نشده
آرایش مو و صورتش مث زنای چهل ساله‏س
جای این که منو می‏بینه حیا کنه بچپه تو ماشین‏اش
بر و بر منو نیگا می‏کنه نیشش هم تا بناگوش بازه

حافظ هفت

سلطان
کجا
عیش نهان
با رند بازاری کند
؟؟؟؟؟؟

جمعه، تیر ۳۱

انتظار

زن شرقی همیشه منتظر است


- Posted using BlogPress from my iPhone

پنجشنبه، تیر ۳۰

نظامی یک

کیست
کز عاشقی
نشانش نیست

هر که را عشق نیست
جانش نیست


- Posted using BlogPress from my iPhone

چهارشنبه، تیر ۲۹

مشق دمکراسی

حالا که اکران فیلم پایان نامه تقریبن تمام شده شاید بشود پرسید که چرا باید فیلم پایان‏نامه تحریم شود ؟؟ چرا باید بازیگرانش برای انجام یک پروژه سینمایی که لزوما هم با اهداف آن اعلام موافقت نکرده‏اند، فحش بخورند ؟؟ چرا به جای این که فیلم را نقد فنی و اصولی کنیم، فحاشی و تندروی راه انداخته ایم ؟؟ چون این فیلم موافق نظر ما نیست ؟ یا چون این فیلم از طرف‏ نهادهای خاص در قدرت حمایت می‏شود ؟ چون کارگردانش فلانی و تهیه کننده اش بهمانی‏ست ؟

پایان‏نامه فیلم خیلی خوبی نبود. فیلم خیلی بدی هم نبود. شاید اگر کارگردان فیلم به جای ساخت آن در بستر سیاسی و با اهداف خاص، یک فیلم صرفا جنایی می‏ساخت، فیلم خیلی خوب‏تری می‏شد و حتی می‏توانست در گیشه هم یک موفقیت نسبی پیدا کند. علاوه بر این، کارگردان نشان داد که هیچ شناخت خوبی نسبت به تظاهرات و راهپیمایی‏های دو سال اخیر در تهران ندارد و در بطن آنها نبوده و کار میدانی قابل قبولی هم نکرده و این را می‏شد از دیالوگ‏های بی‏مزه سیاسی بین متصدی فروشگاه صحافی با دانشجوها، یا آن مثلن تظاهرات خنده‏دار توی دانشگاه و یا گفت‏ و گوهای بچه ها در خانه خالی برج نیمه کاره فهمید. حالا این‏که کارگردان جوان و کم تجربه، چرا سراغ چنین موضوعی با چنین رویکردی رفته بماند و اینکه تهیه کننده فیلم و حامیان آن افرادی با وابستگی‏های خاص سیاسی هستند موضوع حرف من نیست.

مسئله دقیقن اینجاست که مگر می‏شود با این دلیل که آزادی برای نظرات همه مهیا نیست، آزادی را برای بقیه هم مسدود کرد ؟ کلاهداری یا شمقدری یا ده‏نمکی یا هر کس دیگر طبق شعارهای خود ما، حق دارند هر چه خواستند بگویند و بنویسند و بسازند. مگر نباید آزادی برای همه باشد ؟ ما باید سعی کنیم که جعفر پناهی و بهمن قبادی هم بتوانند هر چه می‏خواهند در این مملکت بسازند نه اینکه کاری کنیم که دیگران هم نتوانند. پایان‏نامه نظرش این است که جنبش سبز را انگلیسی‏ها ساخته‏اند و انگلیسی‏ها در ایران آدم کشته‏اند. خوب نظرش را باید بگوید.

در مورد بازیگرها و عوامل فیلم هم، مگر یک بازیگر تعهد داده که با نظرات کارگردان فیلمی که در آن بازی کرده، موافق باشد ؟ چه بسیار فیلم‏ها که در دنیا ساخته شده و بازیگرانی در آنها بازی کرده‏اند و اصلن هم هیچ ربطی به آرمان‏های مورد نظر سازندگان نداشته‏اند. کار حرفه‏ای همین طوری است.

بیایید یک فرض فانتزی بکنیم. اگر جمهوری اسلامی اصلن کلن ساقط می‏شد، آیا موافقین آن حق نوشتن و فیلم ساختن و کار فرهنگی داشتند یا نه ؟ آیا ده نمکی حق داشت اخراجی های 4 را بسازد ؟ آیا کلاهداری و شمقدری و امثالهم می توانستند فیلم بسازند و آرمان های مورد نظر خودشان را تبلیغ کنند ؟ به نظرم اینهایی که امروز این همه به فیلم هایی مثل پایان نامه و اخراجی ها می تازند، همان هایی هستند که اگر معاونت سینمایی وزارت ارشاد دستشان بود، چنان ممیزی راه می انداختند که از خجالت ممیزی امروز وزارت ارشاد در می آمدند.

تو


دختر لباس‏های رنگ رنگ
و مکث‏های طولانی
بیشترین زنی که همیشه دوست ‏داشته‏ام
تویی

رومی پنج

ما را کنار گیر
تو را
خود کنار نیست

عاشق نواختن
به خدا
هیچ عار نیست

تا کار و بار
عشق هوای تو
دیده ام

ما را تحیریست
که با کار
کار نیست

بال و پر

این حوصله‏ها دیگر در من نیست
شاید علائم میانسالی باشد
یا نشانه‏های یک بیماری مزمن
در آستانه سی سالگی
این کارها مال نوجوانی هایم بود
من دیگر انرژی این کارها را ندارم
که بوسه یاد کسی بدهم
معاشرت تمرین کنم
مشق آغوش بدهم
خامی‏‏های دخترانه را حوصله کنم
تربیت اسف باری را عوض کنم
و دست کسی را بدزدم از روی پای خودش
بگذارم روی گردنم
که اینجا را نوازش کن بچه جان

سه‌شنبه، تیر ۲۸

مدارک زیر صندلی است

رفتم یه سر انبار شرکت با ماشین مدیرعامل. وقتی برگشتم زنگ زدم به راننده اش گفت ماشین رو همون دم شرکت بزار کارت و مدارکم بزار زیر صندلی، یه یادداشت هم بزار که بدونه کارت و و مدارک زیر صندلیه. منم همین کارو کردم. ماشینو گذاشتم دم شرکت و یک کاغذ نوشتم که مدارک زیر صندلی است. دو ساعت بعد راننده‏اش بهم زنگ زد که فلانی خدا رو شکر که من زودتر اومدم سراغ ماشین. من گفتم آخه مگه چی شده. گفت که آخه چرا اینطوری یادداشت نوشتی. گفتم مگه چی نوشتم. گفت نوشتی مدارک زیر صندلی است. خیلی بی احترامیه این کار. با بی حوصلگی گفتم ببخشید کجاش بی احترامیه. گفت : باید می نوشتی : جناب آقای مهندس ...... بعد از سلام و احترام و عرض خسته نباشید. مدارک زیر صندلی است.

دوشنبه، تیر ۲۷

دلم خواست

تیغ جفا گر زنی
ضرب تو آسایشست

هر کسی از ظن خود

فاکتور اومده رو میزم که فلان مبلغ برای تعمیر گوشی آیفون. فکم افتاد که کدوم شارلاتانی تعمیر گوشی آیفونشو کرده تو پاچه شرکت. کاشف به عمل اومد که منظور، آیفون تصویری بوده. واقعا دنیا رو آدم از دریچه خودش می بینه هااااااا

رومی چهار

ای شنیده
وقت و بی وقت
از وجودم ناله‏ها

ای فکنده آتشی
در جمله ی اجزای من

درد و رنجوری ما
را
دارویی غیر تو
نیست

ای تو
جالینوس جان
و
بوعلی سینای من

جمعه، تیر ۲۴

شراب لعل و جای امن


- Posted using BlogPress from my iPhone

چهارشنبه، تیر ۲۲

Adieu

باید قبول کرد که همه ما "خداحافظ گری کوپر" رو به خاطر نصفه اولش دوست داریم !!!


- Posted using BlogPress from my iPhone

ینی استاد کاربن گذاشته‏ها

سه‌شنبه، تیر ۲۱

خاتمی

"تا زمانی که مجری و ناظر انتخابات مطمئن نباشند و هر دو از یک جریان باشند، مطمئنا انتخابات سالم نیست. برگزار کنندکان انتخابات از معتمدان کشور باید باشند. نه آنکه از یک گروه خاص با تندروانه ترین افکار، مسئول باشند. بیایند از همین احزاب موجود افرادی را بدین منظور انتخاب کنند تا انتخابات سالم تری داشته باشیم، اگر شرایط فراهم نشد حتما در انتخابات شرکت نکنیم"

از وقتی حرفای دیروز خاتمی رو خوندم، سرم درد می‏کنه. هنوز البته هیچ مرجع موثقی حرفای خاتمی رو تایید یا تکذیب نکرده. اما همینطوری دارم فکر می‏کنم و نمی‏تونم از فکر حرفا و جملاتش بیام بیرون.

نشان قدم نا تمام خواهد ماند

دوشنبه، تیر ۲۰

رفع ف‏ی‏ل‏‏ت‏ر شد

کلن ف‏ی‏ل‏ترینگ مث اینکه از کار افتاده و تمامی سایت‏ها به خوبی و نیکی باز می‏شه. مث اینکه مسئول مربوطه دستش خورده به دکمه شات داون

دو دقیقه بعد : ف‏ی‏ل‏ترینگ برگشت، برید سر کاراتون

یه دیقه بعد : گوگل پلاس ف‏ی‏ل‏ت‏ر شد

سعدی یازده

عشق را آغاز هست
انجام نیست

پوک

هی پوک پوک پوک پوک پوک پوک
خوب باشه بابا
پوک بک
حالا چی مثلن ؟؟!

یکشنبه، تیر ۱۹

کار خواهم کرد

- مزاحم کارت نباشم ؟
- کارم توئی
- پس به کارت برس

گر چه پایان راه ناپیداست

این بار طوری می‏روم
که غباری هم به جا نماند

حافظ شش

عیسی دمی کجاست
که احیای ما کند

شنبه، تیر ۱۸

و تبسم را بر لب ها جراحی می کنند

باز اگه جراح خوبی بودن موردی نداشت

دوست معمولیمه

از این ترکیب حال به هم زن "دوست معمولی" چه سوء استفاده ها که نشده

ژانر

این آدمایی که بعد از تموم شدن یه رابطه، شروع می‏کنن از انواع روش‏هایی که ممکنه به گوش اون طرفشون برسه، اعلام می‏کنن که الان همه چیز خوبه و راحتن و ریلکس و بهتر که اصلن تموم شد اون رابطه کوفتی و اینا. باشه باشه. همونی که شوما می‏گی صحیحه

از آدم دروغ‏گو متنفر بودن

یه تجربه شخصی دارم که اونایی که در گفت‏و‏گو اصرار دارن که مثلن از دروغ و آدم دروغ‏گو خیلی بدشون میاد و متنفرن، معمولن به صورت حرفه ای دروغ می‏گن. برا همین هم هست که گارد لفظی دارن در مقابلش. وگرنه کسی که دروغ گو نباشه ، خیلی دغدغه‏ای هم در موردش نداره که هی اعلامش کنه. اینو البته در مورد باقی صفات مذموم مث خیانت و وقاحت و اینا هم میشه بسط داد.

وض اینه

دوست دخترم نداریم دعوتمون کنه کنسرت علیزاده و ناظری

سعدی ده

یکی را دست حسرت بر بناگوش
یکی با آن که می خواهد هم آغوش

جمعه، تیر ۱۷

همانا

ان مع العسر یسری
کو پس ؟؟؟؟!!


- Posted using BlogPress from my iPhone

آزاااااد

نه بسته ام به کس دل
نه بسته کس به من دل
از هفت دولت آزادم



- Posted using BlogPress from my iPhone

رومی سه

ما را تو به زرد و سرخ مفریب
کز خنجر عشق روی زردیم


- Posted using BlogPress from my iPhone

پنجشنبه، تیر ۱۶

شب جدایی

نشان زلف دلبری

ز بخت من سیه تری

بلا و غم سراسری



- Posted using BlogPress from my iPhone

سه‌شنبه، تیر ۱۴

سعدی نه

نظری که سر نبازی
ز سر نظر نباشد

خلاس


کی بود زنگ زد
کجا بودی که تلفنت خاموش بود
چرا جوابمو ندادی
تو مهمونی با یارو چی می گفتی
این کیه کامنت می زاره برات
الان چند ساعته کلاست تموم شده
چرا دو ساعته اشغالی
ته برگ این چک به نام کیه
با فلانی اون ساعت اونجا چی کار می کردی
تو قبلن اینجا اومده بودی
...
...

شروع این سؤالا
واسه رابطه
تیر خلاصه

هیجانات جوانی

طرف هنوز فرق چپ و راست رو نمی دونه، اون وخ به خودش می گه فعال سیاسی. چرا ؟ چون یه بار گرفتنش اذیتش کردن

دوشنبه، تیر ۱۳

حافظ پنج

با تو
تا روز
خفتنم
هوس است

یکشنبه، تیر ۱۲

چه غلطا

دیشب گله زلفش، با باد همی کردم ................... غلط کردم

ما برای ماندن گوریل انگوری کاری نکردیم


ما باید همان روز
که شهربازی را تعطیل کردند
اعتصاب غذا می‏کردیم
همان روز که بنیاد و شهرداری
به آن توافق کثیف رسیدند
و مجسمه خندان گوریل انگوری را
کشان کشان از در شهربازی رد کردند
ما همان روز باید می‏نشستیم کف خیابان سئول
تحصن می‏کردیم
نباید می‏گذاشتیم شبانه خاطراتمان را
خنده‏هایمان را
کودکی غبارگرفته‏مان را
با ماشین‏های بزرگ و سیاه
اوراق کنند
باید یک زنجیره انسانی می‏کشیدیم
دور تا دور شهربازی
بعد آدم‏های معروف می‏آمدند به یاری‏
خودمان دستگاه‏ها را روشن می‏کردیم
پر از چراغ‏های چشمک‏زن می‏شد شهربازی
شهرام ناظری می‏آمد
پشت به گوریل انگوری
کنسرت می‏داد
"یادگار دوست" برایمان می‏خواند
بعد من یک گوشه‏ای کنار حوض
تو را پیدا می‏کردم
با همان لباس‏های بیست سال پیش
و در میان هیاهوی تحصن بزرگ
لبانت را
می‏بوسیدم

تیر نود - در رخت‏خواب

در ستایش غرور

در هر فعل بسیار متواضعانه‏ای، لایه‏هایی از تظاهر ریاکارانه‏ای نهفته است.

رومی دو

چه امکان گریز است
که در دام کمندید