دوشنبه، آذر ۷

empty

آپدیت کردن یک کار زوری نیست
وختی چیزی ندارم که بنویسم
خوب نمی نویسم

یکشنبه، آبان ۲۹

مسخ


شده‏ایم یک مشت آدم مسخ شده
و به خبرهایی که هر کدامشان
یک جوری فاجعه اند
عادت کرده ایم

تو گویی
در حصر خانگی بزرگی
گرفتار شده‏ایم
و حساب روزهایش
از دستمان در رفته است

خبرها را می خوانیم
سری به افسوس تکان می‏دهیم
و لالایی شبانه‏مان
صدای شبکه های تلویزیونی‏ست
که با کنترل از راه دور
بالا پایین می کنیم
و همان جا
جلوی تلویزیون، خوابمان می‏برد

28 آبان نود

شنبه، آبان ۲۸

نیاوران

شب نیاوران
خیابان بلند
اتومبیل های پیچیده به هم
در صفی طولانی
دختران بزک کرده با لبخندهای مصنوعی
چراغ های زرد و قرمز گیج
پلیس های راهنمایی درمانده
هیچ کس حتی بوقی نمی زند
به نشانه اعتراض
همه راضی اند از این بازی پر مکث نور و صدا
و هیچ کس حتی
نیم نگاهی هم
به مرد پیاده نمی اندازد
و مرد
در بی کس و کارترین نقطه خیابان
در پس این شلوغی بی حد
در عمق این نورهای رنگارنگ چشم آزار
به سیاهی بلندی خیره مانده است
درست به بلندی نیاوران نورانی
در نم باران پاییزی

26 آبان نود

حافظ یازده

گفتم که بر خیالت
راه نظر ببندم
گفتا
که شب رو است او
از راه دیگر آید

پنجشنبه، آبان ۲۶

باور كن

ساده ست
كسي كه حواسش نيست
حواسش
جاي ديگري ست

دوشنبه، آبان ۲۳

شک ستگی

پا همین است
استخوان است
می شکند
گچ می گیرند
جوش می خورد
شکستن دل اما
بد کوفتی ست
به زور هیچ گچی
با طی هیچ نقاهتی
بند نمی خورد

مرداد نود

سه‌شنبه، آبان ۱۷

زنده رود

خبر ببرید برای تالاب
که باکش نباشد
آب زنده رود
همین روزها
خواهد آمد
و اخبار این روزها
همه دروغ است
این رودخانه
اگر قرار بود بمیرد
نامش "زنده رود" نبود

17 آبان نود

خب

-: ببین
تو که منو نمیخوای
-: خب؟
-: خب؟
-: خب؟
-: خب؟
-: خب؟
-: خب؟
-: خب؟

برف


در این شهر
هر جا که برفی می‏نشیند
بوی تو را می گیرد
گویی که دانه‏های سفید برف
پیغام‏بران کوچک یاد عاشقانه‏های نحیف جوانان شهرند
تا شهر و درختانش
با بوی خاطرات تو شاید
زنده بمانند

شهری که تمام زندگی‏اش
زندگی درختان کاج‏اش
زندگی کوچه‏های غصه دارش
در این وانفسای برج و دود و قحطی
یادگارهای توست

و بی یاد تو
بی یاد عاشقان معصوم‏اش
که چراغ دلدادگی را
زیر ضربه‏های کبود باتوم
در زمستان‏های بی‏برف سال‏های وبا
زنده نگه داشته‏اند
یک شبه
خواهد مرد

طهران
پشت شیشه مه گرفته اتوبوسی در میانه آبان برفی

سه‌شنبه، آبان ۱۰

درد

گودر را نابود کردند. می خواهند همه را زوری ببرند به این سرویس پلاس احمقانه شان. درد بسته شدن گودر درد مزخرفی‏ست. به هیچ کس هم نمی شود گفت. مثلن فکر کن به پدرت بگویی ناراحتم چون گودر را بستند.