شنبه، اردیبهشت ۳۱

نگران

جوانتر که بودم
انگار
اردیبهشت در دلم بود
زورم زیاد بود
اعتماد به نفس بالا
سی و یک اردیبهشت راه میافتادم به عربده کشی
که اردیبهشت در دل ما ادامه دارد
حتی اگر شب و روز
بر ما گلوله بارد
اما الان بند شدهام به همین بوی درختها
که بهشان میگویم بوی جفتگیری درختها
این بوی عجیب
که هر مرد بالغی و هر زن از آب گذشتهای
میداند که شبیه بوی چیست
و وقتی میپرسی یا میگویی
ریز میخندند
خلاصه بند شدهام به همین بوی درختها
نگرانم که تمام شود
خرداد که بیاید
این بو میرود
و بدون اینکه به تقویم نگاه کنی
میتوانی رفتن اردیبهشت را از بوی هوا بفهمی
حس پیری دارم
نگرانم
از همان جنس نگرانیهای تمام شدن غزلهای سعدی
که مثلن غزلی نماند که نخوانده باشماش
نگران رفتن اردیبهشتم