دوشنبه، فروردین ۳

چیپ

 کثیف تر از کسی که راز دوران دوستی و نزدیکی رو در دوران خصومت و دعوا آشکار میکنه ندیدم. آشکار میکنه چون به قول خودش تو دعوا حلوا خیرات نمیکنن. آشکار میکنه که خودشو ثابت کنه. راه نابودی این آدما اینه که به اون رازها اهمیت ندیم.
کسی که گناهی میکنه یک گناه کرده و کسی که اون رو برملا میکنه هم شریک اون گناهه و هم بدبختیشو فریاد میزنه.

یکشنبه، فروردین ۲

... فراغ تو مرا، کی زنده رها کند که بازم بینی

هر روز دلم در غم تو زار تر است
وز من دل بی رحم تو بیزارتر است
بگذاشتی ام غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادار تر است

من و #یادگار_دوست، شما همه


https://soundcloud.com/arash001/track-2

رویا

مرد سی ساله
دو انگشتش را مثل اسلحه کرد
بلند شد و پشت دیوار اتاق کارش سنگر گرفت
حواسش به حضور من نبود
دیوار به دیوار
پیش می رفت
گویی که کسی اسلحه به دست 
در سنگر روبروست
آنقدر جدی بود
که انگار تفنگی در دست دارد

من را که دید
ناگهان دستش افتاد
خجالت کشید
و سریع از جلوی چشمم ناپدید شد

مرد ۶۰ ساله ای را هم می شناسم
که خیلی موجه است
اما مطمئنم شب ها
وختی که زنش در کنارش به خواب می رود
خلبان هواپیمایی خیالی می شود
و می رود با پرنده اش بر فراز دشت ها
شهرها
آسمان خراش ها
مانور می دهد
و دم دم های صبح
با یک لندینگ زیبا
فرود می آید

ما یک جایی رویاهایمان را جا می گذاریم
زندگی جدی می شود
و رویا میان جدیت جایی ندارد
یا انگار رویاها خیلی جدی ترند
آنقدر جدی
که خنده دار می شوند
رویای پلیس شدن
خلبان بودن
جا می ماند
و به جایش
کارمندانی می شویم
با مرخصی های دو روز در ماه



فرودین ۹۴
عکس از Noell S Oszvald

جمعه، اسفند ۲۹

دو از سه

به پدر گفتم
نباید انقدرها سخت باشد
اخم کرد
حرفم را دوست نداشت
گفت
ما جای بدی به دنیا آمدیم
درست وسط برزخ
لحظه آخر دستم را گرفت
پدرم نبود
اصلن کسی نبود
یک دستی بود که انگار قبلن
دستم را فشرده بود
یک آشنایی غریب
یک پیوند
میان ما بود
هر کس که بود
فهمیدم دوست دارد که بمانم
گفتم : من حرف زدم
گفت : نباید انقدرها سخت باشد
جمله خودم بود
روی دوش کلماتش
غبار یک دهه نشسته بود
گفتم : همش نیم ساعته بابا
گفت
باز این نیم بند احمقانه را گفتی
به مادر گفتم
مرا پیش از آنکه خودم بیدار شوم
بیدار نکنید
صدایم نزنید برای شام
برای چای
بگذارید بخوابم
و خوابیدم
مادر حرفم را باور کرد
صدایم نکرد
بوی سرخ کردنی در خانه پیچیده بود
اشک های مادرم توی ماهیتابه می چکید
خواب طولانی بود
صدای کلیدهای ماشین تحریر
صدای شعر خواندن خودم
صدای مبهم آدم هایی
توی خوابم می پیچید
چقدر خاطرات من کوچکند
و چقدر غم بزرگی هست در این خاطرات کوتاه
چقدر هم مضحکانه 
که مرکز عالمیم انگار
به پدر گفتم
نباید انقدرها سخت باشد
حواسش به من نبود
حواسش به تبلت بود
تخته بازی می کرد
صدای مجری اخبار در خانه پیچیده بود
در خانه را که بستم
کسی متوجه نشد


افسوس خلق می شنوم در قفای خویش
کین پخته بین که در سر سودای خام شد*

آخرین روز سال ۹۳
کافه جویبار

*سعدی

سه‌شنبه، اسفند ۲۶

تله بحث

تله بحث به وضعیتی می گم که دو نفر حتی با رویکرد خیرخواهانه سعی می کنن در مورد موضوعی با هم بحث کنن اما چون شاخص گذاری ها، ایده آل ها و اساسا جهان بینی اونها در مورد اون مبحث با هم متفاوته هرگز به نتیجه نمیرسن و مدام تصور می کنن که طرف مقابل داره مغالطه می کنه. مثلن بحث کردن یه نئولیبرال با یه فرد قائل به حکومت دینی سر روش های توسعه یافتگی جوامع. در واقع این دو نفر اصلن به چیزهای متفاوتی می گن توسعه و پیشرفت پس چگونه می تونن در مورد روش ها با هم بحث کنن.
پس به محض مواجهه با تله بحث ازون خارج بشید و وقت خودتون رو تلف نکنید.
البته یه تله بحث دیگه هم هس که شما با فردی بحث کنید که در موضوع مورد بحث منافعی داره و طبعا کوشش می کنه منافع خودش رو در قالب عقیده توضیح بده. و اصلن قرار نیست حرف شما رو بشنوه. در این حالت که فرار کنید کلن.

Don't you feel shame at all ?

لابد نه دیگه.

یکشنبه، اسفند ۲۴

کلمات به درد نمی خورند

خدافز
خدافظ
خدا را شکر
روند گفتگو
نشان داد که او هم 
به دنبال تغییری نیست
یعنی ادعاها با حقیقت آدمها در تضاد است
آدمها از کلمات استفاده بیجا می کنند
چون خرجی ندارد
دست می برند توی سبد کلمات
و مثلن عشق را چون خوش آب و رنگ و زیباست
بیرون می آورند و داد می زنند : عاشقتم
بی آنکه بدانند این کلمه چقدر
با حال درونی شان ارتباط دارد
حس های کوچک را بار کلمات بزرگ می کنند و 
پرتاب می کنند به کائنات
برای همین 
خیلی
به حرف آدمها اعتباری نیست



پنجشنبه، اسفند ۲۱

شانیت

یه فیلمی بود توش دو تا گانگستر بزرگ با هم درگیر بودن.
یکیشون اون یکی رو مست و نیمه هشیار تو بالاخونه یه میخونه گیر آورد.
وختی رسید بالا سرش یکی از نوچه هاش گفت رئیس بکشش.
زد تو گوش پسره و گفت نه در شان اونه اینطوری بمیره نه در شان منه اینطوری بکشمش.


چای

یارو تو تاکسی کنار دستم با تلفن حرف میزد به اونور خط می گفت : تو دفتر کارمم چای میخورم.

 انقد در فضاسازی موفق بود که منم شک کردم نکنه واقعا در محل کار ایشون نشستیم و چای می خوریم.

چهارشنبه، اسفند ۲۰

...

گفتم خفه شو
خفه نشد
خفه ش کردم
انسان اینگونه آغاز شد


سه‌شنبه، اسفند ۱۹

Previously on 24

نینا مایرز یادته؟ 
تا قسمت آخر ملوم نشد با آدم بداس. 
وختی هم ملوم شد باز در لحظه مواجهه، جک قبولش می کرد. دله دیگه. طرف اسلحه رو میزاره رو شقیقه ت، چشمات می بینه، اما تو باور نمی کنی.


دوشنبه، اسفند ۱۸

رینگ

ما 
مثل بوکسورها زندگی کردیم
زندگی مان را
هویتش
و اعتبارش را
وابسته کردیم به رینگ

توی رینگ 
قهرمان بودیم
سری توی سرها داشتیم
اما
بیرون رینگ
هیچی نبودیم
زمانه از ما میخواست
یک ژن عجیب
یک خون جهنده در ما بود
که فقط اینگونه
آرام می گرفت

ما اینجور زندگی کردیم
درست و غلطش
بماند برای وقتی دیگر


هجده اسفند نود و سه

* صحنه ای از مبارزه محمد علی و جو فریزر

کار

خدا رحمت کنه آیت الله مجتهدی رو. دلش سوای ما بود. یه بار میگفت : "صحت" فرق داره با "قبول". قبول مال نیت عمله اما صحت واسه شکل عمله.  عمل میتونه صحیح باشه اما قبول نباشه و همینطور میتونه قبول باشه حتی اگه صحیح نباشه. می گفت نیت خیلی مهمه آقا. صحت اگه نباشه قضاشو به جا میاری اما قبول اگه نباشه کل کائنات هم نمی تونن واست کاری بکنن.

به هیچ کار نیایم گرم تو نپسندی
و گر قبول کنی کار کار ما باشد

#سعدی

پیش

آدمایی که کاری میکنن باورت شه که گیجن و اصن تو این عالم نیستن بعد حواسشون کاملن جمعه.
 در طول ماجرا هم هی به توی اسکول میگن "عوضی حواس جمع"
بعد تو بابت حواس جمعیات خجالت میکشی.


شنبه، اسفند ۱۶

یک از سه

تقریبا همشونو پاک کردم
فقط اینستاگرام و یه کاغذی که پیدا نمی شد یه کمی مقاومت کردن

شکست در پشت جبهه

خواستم بهش بگم ؛
این یه لجبازی ساده نیست
ممکنه واقعا دیگه فرصتی نباشه
امیدوارم بفهمی داری چی کار می کنی

قبل گفتنش
فکر کردم 
دیدم انگار این آدم هم
مث خیلیای دیگه
دقیقن می دونه داره چی کار می کنه
فقط منم که انگار نمی دونم



برای ۱۶ اسفند

جمعه، اسفند ۱۵

بیخیال

وختی حقی داریم که متصور شدیم پامال شده و وختی فک می کنیم صاحب حق الناسی بودیم که کسی نادیده ش گرفته احساس خوب و آرامش بخشیه که بگیم مثلن خدایا نزار از گلوش بره پایین. حس شیرین انتقام توشه. سخته که ازش بگذری. بگی بیخیال من گذشتم. بعد با خودت فک می کنی اگه دیگرانم در مورد حقایی که تو پامال کردی تو زندگیت همینجور سفت وایساده باشن و قرار باشه وایسن، چقدر دنیای سختی میشه. چقدر دوس داری اونا هم میگذشتن. که میگفتن بیخیالش حالا انقدا هم آدم بدی نبود. وختی به این فک می کنی توام میگذری. حالا مهم نیست چقدر واقعا حق داشتی. مهم اون مقداریه که به خودت حق میدی و ازش عبور می کنی و میگی بیخیال. آرامشی که توش هست از اون سفت وایسادنه بیشتره.

پنجشنبه، اسفند ۱۴

کارهایی که تنهایی با ما می کند

آخر هفته سختی در راه است
شب جمعه می کشد
عصر جمعه خاک می کند


 نیمه اسفند ۹۳

Just one dance

John: Dance? 

Diana: I should go. 

John: I remember once when I was young, and I was coming back from some place, a movie or something. I was on the subway and there was a girl sitting across from me and she was wearing this dress that was bottoned queer up right to here, she was the most beautiful thing I've ever seen. And I was shy then, so when she would look at me I would look away, then afterwards when I would look back she would look away. Then I got to where I was gonna get off, and got off, the doors closed, and as the train was pulling away she looked right at me and gave me the most incredible smile. It was awful, I wanted to tear the doors open. And I went back every night, same time, for two weeks, but she never showed up. That was 30 years ago and I don't think that theres a day that goes by that I don't think about her, I don't want that to happen again. Just one dance?


#IndecentProposal

فریاد که از شش جهتم راه ببستند

امروز چه دانی تو که در آتش و آبم
چون خاک شوم باد به گوشت برساند
سعدی تو در این بند بمیری و نداند
فریاد بکن یا بکشد یا برهاند


چهارشنبه، اسفند ۱۳

ماهی و گربه

شاید روزی یه جای دنیا دوباره من و تو دو طرف یه میز نشستیم
شایدم نه
شاید بچه های ما عاشق هم شدن
شاید نوه های ما تلافی خامی مارو درآوردن

به هر حال من خوبم 
نگران نباش
با خودم راحتم
باور کن
دلتنگتم
جدی نگیر


گوش کن اینم چیزی نیست
جز این چاره ای نیست
گوش کن اینم میگذره
خاطره شو باد می بره
...

سه‌شنبه، اسفند ۱۲

کاخ

یکی از مزایای نداشتن عکس دو نفره اینه که بعد از اتمام رابطه دهن خودمونو با تماشاشون سرویس نمی کنیم. حالا دلیلش خیلی مهم نیست.


یکشنبه، اسفند ۱۰

...

عهد بشکستی و من
بر سر پیمان بودم


#سعدی