دوشنبه، فروردین ۹

۳۰

قاتل
آنگاه که به محل وقوع قتل برمی‌گردد
به آن‌جا که ماشه را چکانده
یا که دستانش را تا سرحد مرگ بر گلویی فشره است
بی‌اختیار بغض می‌کند

درست شبیه من
وقتی که به این میدان می‌آیم
به این خیابان
به این کوچه
مقابل درب این خانه
به نقطه‌ای که زنی را
در آن کشته‌ام
زنی که پیش از من
جوان بود
زیبا بود
زنده بود
کفش‌های تخت صورتی می‌پوشید
در چشم‌هایش باغ داشت
و به بوی درخت‌ها اهمیت می‌داد
...
عینک آفتابی
مگر چند ثانیه می‌تواند
پدیدار شدن اشک را
عقب بیندازد
قطره اشک سُر می‌خورد
روی گونه می‌دود
در تلالو آفتاب عصر می‌درخشد
و قاتل
رسوا می‌شود


نهم فروردین نود و چهار

پنجشنبه، فروردین ۵

زود زود

هزار سال به امّید تو توانم بود
هر آنگهی که بیایی هنوز باشد زود


سنایی

پنجشنبه، اسفند ۲۰

یکشنبه، اسفند ۱۶

گوگل‌مپ

این‌که تو این‌جایی
توی این شهر
چند خیابان آن‌طرف‌تر
این‌که گوگل‌مپ می‌گوید
پانزده دقیقه فاصله داریم
اما دریا دریا دوریم
صحراها میان ماست
دشت‌ها
جنگل‌ها
کوه‌ها
مرزها
...
این‌که چند خیابان با تو فاصله دارم
این‌که نمی‌دانم چند پانزده دقیقه از عمرم باقی‌ست
از عمر تو حتی
این‌که از کنارم عبور می‌کنی
و بوی تورا
پیش از دیدنت حس می‌کنم
بوی عطر خنک و شیرینت
می‌تراود در هوای بارانی
این‌که این‌جا توی این شهری
چند خیابان
چند دقیقه
چند کلیک حتی
فاصله میان ماست
این‌که آدمی‌زاد
چه‌قدر بی‌چاره است