جمعه، مرداد ۳۱

خواب

خاطره ها از یاد می روند
زن های زیبا پیر می شوند
کلاسیک ها همیشه عزیزترند
و هر چیزی اورجینالش خوب است
عصر جمعه همیشه غمگینیم
آسمان هر کجا حتما آبی ست
آدمی که مال تو نیست، مال تو نیست
و همیشه آنکه عاشق تر است، کمتر حرف می زند

۳۱ مرداد ۹۳

یکشنبه، مرداد ۱۹

تنهایی

ناگهان می فهمی که تنهایی
و تنهایی تمام وزن عظیمش را
مثل یک موج عظیم بر ساحل
مثل یک بهمن بزرگ بر پیکر کوهنوردی گمشده
مثل ضربات تگرگ بر اندام یک برگ
بر وجودت
تحمیل می کند

دوشنبه، مرداد ۱۳

صندلی برقی

بچه که بودیم
توی شهربازی
سوار یک اسباب بازی می کردنمان
که شبیه اتومبیل بود
و دور یک محور ثابت مدام می چرخید
هر بار که روشن می شد
ده دوازده دور می چرخید و بعد بچه های بعدی سوار می شدند
این ماشین ها یک فرمان دکوری داشت
در عالم بچگی
فرمان را به چپ و راست می چرخاندیم و فکر می کردیم راننده ماشینیم
غافل که ماشین دور محور دیگری می چرخید 
با همه تلاش ما به همان جای اول برمی گشت
و بعد از چند دور
نوبت ما به پایان می رسید


حالا انگار زندگی
شبیه همان ماشین هاست
فقط کمی گول زنکش بیشتر است
غیر از فرمان
دنده و آینه بغل دارد
و صندلی هایش هم برقی است