چهارشنبه، خرداد ۶

خرداد

به محمدرضا خانکی ...


روزی بود
که درخت های دو طرف خیابان پهلوی
تابستان نشده
به هم می رسیدند
حالا
درخت ها یکی در میان
آفت زده اند
درخت را بریدند
و درختی به جایش نکاشتند

اینجا
به آدم ها نباید دل بست
بیست و چند ساله که بشوند
می روند دنبال وطن جدید
رسم اینجا این است

به کافه ها حتی
نمی توان دل بست
کافه ها را
چند سال نگذشته
می بندند
فقط اگر کنج کافه ای
بوسه ای پنهانی دست داد
خاطره اش را سفت باید چسبید
که غذای سالیان خواهد بود

اینجا
سرزمین پادشاهی وی پی ان هاست
فیلتر شکنت خوب نباشد
از دوستانت بی خبر خواهی ماند



خرداد ۹۴

سه‌شنبه، خرداد ۵

استوار

از دغدغه های همیشگی مادربزرگم این است که عکسی که از پدربزرگ مرحوم با لباس نظامی بر دیوار دارد با درجه استوار دوئی ست، اما درجه آن خدابیامرز در زمان بازنشستگی اش استوار یک بوده است.

مادربزرگ غصه می خورد و این را بی حرمتی می داند
به مرحوم شوهرش.

و همیشه ناراحت است که چرا با لباس استوار یکی، عکسی از آن خدابیامرز ندارد.



پنجشنبه، اردیبهشت ۳۱

چاره جز پیرهن دریدن نیست

یادش به خیر
روزگاری
از اردی بهشت
برای تمام ماه های سال
کری می خواندیم
و برای همه دنیا
خط و نشان می کشیدیم


آخر اردی بهشت ۹۴

چهارشنبه، اردیبهشت ۳۰

فیو

این فیوها را
ستارههایی کوچک و
رنگ و رو رفته نبین
اینها
"دوستت دارمهای" کوچکند
که مجالی 
برای گفتنشان نیست


یکشنبه، اردیبهشت ۲۷

یاد

در روستای کنوان، با رفیقی قدیمی، تو چادری خوابیده ایم. سگی پارس می کند، صدای قلیان در میان ستاره ها گم می شود.




تبریز

در خانه مشروطه
تو را دیدم
گوشه حیاط
روی نیمکت
با انگشت کوچک
گوشه لبت را میخاراندی
لاک صورتی زده بودی
و بهار
از چرخهای توپ جنگی
میچکید


تبریز
بهار نود و چهار

یکشنبه، اردیبهشت ۲۰

محاد

- خیلی خطرناکه پشت فرمون اس ام اس میدیداا
- جناب سروان شرمنده م. داشتم وبلاگ می نوشتم.


نوتیفیکیشن‌ها رها نمی‌کنند

Joined telegram