جمعه، آبان ۵

کارهایی که تنهایی با ما می کند ۱

تنها که هستی
در محاصره بی کسی
روی صدای رد شدن اتومبیل ها
روی گام های رهگذرها
روی بوی گل مریم گل فروش های دوره گرد
روی صداها
گام ها
رنگ ها
دقیق می شوی

هر چه تنهاتر...
دقیق تر

باورت نمی شود
که این همه جزئیات
هر روز پیرامون تو هستند
و خبر نداشته ای

باورت نمی شود که کلاغ های پارک
هر روز راس یک ساعت
همگی برای آب خوردن دور حوض جمع می شوند
باورت نمی شود پیرزنی هست که هر روز
با یک بطری
به گل های پیاده رو آب می دهد
باورت نمی شود

تنها که می شوی
باورت می شود
که چقدر بیهوده گرفتاری
و چقدر از رنگ ها و صداها
و آدم ها حتی
بی خبری....

یکشنبه، مهر ۱۶

دوری

"آب رفته به جوی بر نمی گردد"
"هر که بامش بیش برفش هم بیشتر"
"آب که از سر گذشت چه یک سر چه صد سر"
"مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد"
...
از تمام این مثل ها
که ترس را
در من ته نشین می کنند
از تمام رسم هایی
که قانعم می کنند
از تمام قول های معروف
که امیدم را مایوس می کنند
بیزارم

شنبه، مهر ۱۵

گریز

در دلم قطاری ست
که شتابان به سوی ایستگاه تو می تازد
فرقی نمی کند
که خلاف سوی حرکت قطار
بگریزم
خواهی نخواهی
من در ایستگاه تو
پیاده خواهم شد

در مترو
مهر نود و یک