پنجشنبه، آذر ۲۱

ماشه


خوش به حال زن
که وقتی حرص
در وجودش می پیچد
می تواند همه اش را یکجا خلاصه کند 
ماشه را بچکاند
و ...
بگوید "نامرد"

دوشنبه، آذر ۱۱

ظن

 همینطوری که به زن نگاه می کنه
همینجوری که به حرفاش گوش می ده
همینجوری که داره براش چای دم می کنه
در همون زمانی که حتی زورکی داره بهش لبخند می زنه
 زن براش فرو می ریزه
تموم میشه
و فقط انگار تمام سلولای بدنش یه چیز می خوان
که زن بره و دیگه هم بر نگرده

پنجشنبه، آبان ۳۰

توکا

- اوه پس تو یه پرنده ای ها ؟؟؟
- آره من یه پرنده ام
- حالا چجور پرنده ای هستی ؟
- توکا
- توکا بودن چه جوریه ؟؟؟
- عالیه عالیه !!!!
- چه خوب ... 

* نامه ای عاشقانه از تیمارستان ایالتی / ریچارد براتیگان

چهارشنبه، تیر ۱۹

تداخل خاطرات

برای ما آدم‏های مواج
تداخل خاطره‏ها
اتفاق هر روزه است
این که یاد یک کنسرت خوب کنی
و به زن بگویی :
عزیرم یادت هست ؟؟؟
چه کنسرت خوبی با هم رفتیم

و جواب بشنوی
هه .... با من نبودی ... اشتباه گرفتی

دوست داشتنی نیست
اما
برای ما آدم‏های این شکلی
تداخل خاطرات
اشتباه هر روزه است
فقط بعضی‏شان را
به زبان می‏آوریم

شنبه، خرداد ۱۸

غلط مصطلح

این همه سایت ها و ...
خبرگزاری ها و ....
شبکه های اجتماعی و ...
اینا نیستن که فیلترن
در واقع این ما هستیم که فیلتر شدیم

شنبه، خرداد ۴

اوج

در اوج ناراحتی هم سیاست ورزی می کنیم
در اوج عصبانیت
حتی در اوج لذت
این اوج‏های بی اصالت

یکشنبه، اردیبهشت ۱۵

ضد زن

از یک جایی به بعد
زن که غر می زند
نق می زند
...
مرد
به جای جواب دادن
کف دستش را می گذارد روی پیشانی اش
و چشمانش را می بندد

یکشنبه، اردیبهشت ۱

...

کسی چه می داند
در آن نفس های تند
در آن انقباض وحشی عضلات
در لحظه ارضا شدن
یک مرد
به چه فکر می کند

چهارشنبه، فروردین ۲۸

دوری

کنارم دراز کشیده ای
نفس هایت را
روی پوست صورتم حس می کنم
اما
هر چه فریاد می زنیم
صدایمان به هم نمی رسد

یکشنبه، اسفند ۶

اسلاید خاطرات

باورم نمی شد این طوری به همم بریزد.

شنبه، اسفند ۵

خواص

مرگ
کمترین خاصیتش این است
که تمام کم خوابی ها را
جبران خواهد کرد ...

شنبه، بهمن ۲۸

نه‏سل

گذرم خیلی وقت بود که از کنار کتابفروشی ثالث رد نشده بود. قدم زنان که از جلوی کافه رد می‏شدم، دزدکی نگاهی به طبقه دومش انداختم. ببینم هنوز کافه به راه است یا نه ؟ جوان‏هایی با ظاهرهای عجیب نشسته بودند و سیگار می‏کشیدند. وضع خیابان هم همین بود. تیپ و ظاهر جوان‏های رهگذر خیلی برایم مانوس نبود. انگار هفتاد ساله باشم. انگار از من گذشته باشد. برای اولین بار حس کردم اینها نسل بعد از منند. نسل جوانان بعد از من. نسلی که من برای آنها یه مرد گنده‏ به حساب می‏آیم. انگار همین دیروز بود که ما، مای فارغ از همه چیز و همه جا، مثل همین جوانک‏ها وسط روز می‏خزیدیم توی همین کافه‏ی کتاب‏فروشی ثالث و از مهم‏ترین دغدغه‏هایمان حرف می‏زدیم. کتاب‏های جدید، جشنواره‏های نصفه و نیمه، فیلم‏های روی پرده و فلان تجمع و انتخابات و چه و چه. انگار همین دیروز بود که ما هم جوان بودیم. ما هم ظاهرمان عجیب بود. ما هم دلمان خوش بود.

یکشنبه، بهمن ۱

کاش وضع دنیا این شکلی نبود

محمد علی سروری
زورگیر ظاهرا خشنی بود
که امروز صبح اعدام شد.
دم بالا کشیدن آب خواست
بهش دادند و خورد

زورگیری
خودش از زور نان است
 اعدام شاید مسکن ترس مردم باشد
اما راه حل نیست 

دوشنبه، دی ۲۵

رخوت

یک جایی توی رابطه
دعواهایت را کرده‏ای
عشق‏هایت را داده‏ای
تمام زیر و بم تنش را می‏شناسی
بگوید "ف"
رفته‏ای فشم
...
این‏جا
وقت یک حرکت تازه است
انگار رابطه
چاره‏ای ندارد
یا باید پوست بیندازد
و یا ...
بمیرد

دوشنبه، دی ۱۸

Replace

خیلی طول کشید
تا باور کردم
بوسه برای امید است
نه برای انتظار