چهارشنبه، شهریور ۹

قطار

در قطار
با یک غواص
یک وکیل جوان
یک نظامی بازنشسته
و یک دانشجوی دکتری
در یک کوپه
شبی را صبح کردیم

چهار زندگی
با چهار رنگ دور از هم
یکی از عجایب دنیای زیر آب
دیگری از تجارب فرزند روحانی بودن
آن یکی از تجارب سالیان دراز
و دانشجوی دکتری بیشتر ساکت بود
زن اش در کوپه مجاور مرتب صدایش می کرد
او در رفت و آمد بود
بحث مردانه ای در گرفت
از زن و سیاست و مذهب و تاریخ

صبح که شد
قطار به مقصد رسید
غواص رفت
دانشجو رفت
وکیل جوان زودتر پیاده شده بود
نظامی بازنشسته
یواشکی به ما گفت
که غواص را آدم دروغ گویی یافته است
بعد چای های کیسه ای مصرف نشده را
توی ساکش چپاند و پیاده شد

هشت شهریور نود


- Posted using BlogPress from my iPhone

دوشنبه، شهریور ۷

جامع التعاریف

دیدی یه کاری رو وقتی انجام می دی حس خوبی داری، ولی بعدش ناراحت می شی ؟ به این می گن جوگیری.
حالا اگه یه کاری رو وقتی انجام میدی حس خوبی داشتی و بعدشم باز حس خوبی داشتی، به این می گن کس خلی.

دست گرمی

می‏روم
رفتن‏های دست‏گرمی
برای رفتنی
که برگشتی ندارد

شهریور 90

فریبا رفت

http://sharh.com/archive/001199.html

در خوش‏دلی

پرچم اون همکار خوش‏دل ما بالا، که برای این که آهنگی که دوست داره رو از بلندگوی آسانسور بشنوه، توی چهار طبقه از شیش طبقه آسانسور رو نگه می داره تا خلاصه برسه به آهنگ مورد علاقه اش که می‏گه ... مست است و هشیارش کنید ... خواب است و بیدارش کنید ... گویید فلانی آمده ... آن یار جانی آمده

شنبه، شهریور ۵

سعدی شانزده

گفتم
از ورطه عشقت
به صبوری
به درآیم

باز می‏بینم و
دریا
نه پدید است
کرانش

چهارشنبه، شهریور ۲

سه‌شنبه، شهریور ۱

سعدی پانزده

تیرباران
بر سر و
صوفی
گرفتار نظر

مدعی
در گفت و گوی
و
عاشق
اندر جست و جوست

get out of trouble

Blocked

...

ساعت که دوازده بار نواخت
مرداد که به شهریور رسید
در دلم
چیزی تمام شد


- Posted using BlogPress from my iPhone

دوشنبه، مرداد ۳۱

سرهنگ رفت

طرابلس لحظاتی قبل سقوط کرد. سالگرد تولدم، شد سالگرد پیروزی مردم لیبی و سقوط قذافی.

پنجشنبه، مرداد ۲۷

دغ دغ ه

پرسید : تو کلن دغدغه ای هم داری ؟!!!!
گفتم : آره ..... شعر و زیبایی

خیره


خیره باید شد در این تصویر. به مشت گره کرده آن آزاده ای که تا کمر از پنجره بیرون آمده و عزیزش را از زمین کنده و در آغوش کشیده است. به صورت گریان پیرزن زنبیل به دست که برای آزاده ها، آن همه اسپند دود کرده است. و به لبخند دختر نوجوان چادر به سر، که پشت پیرزنی که یا مادرش است یا مادربزرگش، پناه گرفته و به نقطه نامعلومی نگاه می کند. خیره باید شد در این تصویر ....

چهارشنبه، مرداد ۲۶

سعدی چهارده

نه قدرت
با تو بودنم
هست

نه طاقت
آنکه
در فراقت

برای معلولین حرکتی

از وقتی پایم شکسته است، مجبورم از این عصاهای احمقانه استفاده کنم. قسمتتان نشود، پدر آدم در می آید. کف دست ها درد می گیرد. زیر کتف درد می گیرد. به پای سالم به شدت فشار می آید. دستشویی رفتن مکافات است. حمام کردن مصیبت عظمی ست. یک لپ تاپ می خواهی با خودت از اتاق برداری ببری پای تلویزیون بنشینی کار کنی، هزار تا ایده باید بزنی. مزاحم همه اعضای خانواده ات هستی. دو سه روز اول می خندند ولی کم کم اذیت می شوند. باید تو را برسانند اینور و آنور و توی کارهای شخصی کمکت کنند. هر پله ای یک ماجراست و هر قرنیز ساده، یک مانع است.

تنها قسمت خوب ماجرا این است که همه داستان سه چهار هفته بیشتر طول نمی کشد و همه چیز عادی می شود. حالا فکر کنید اگر این امید وجود نداشت. به معلولین حرکتی فکر می کنم. به آنها که هر روز و شب را اینطوری می گذرانند و امیدی هم ندارند به این که سه هفته بعد همه چیز عادی بشود. زندگیشان این ریختی ست. به این فکر می کنم که چقدر در طراحی های شهری، در معماری و ترافیک، در حمل و نقل عمومی، در اماکن تفریحی و ورزشی، مراکز خرید و هزار جای دیگر، این جماعت در نظر گرفته می شوند. چقدر راحت می شود مشکلات و مسائل آنها را با تغییرات و اصلاحات بسیار ارزان و ساده کمتر کرد و این کارها نمی شود. طبق آخرین آمار سرشماری عمومی نفوس و مسکن مرکز آمار حدود 7درصد جمعیت شهر تهران را سالمندان و معلولان تشکیل می‌دهند. فکرش را بکنید. هفت درصد این شهر هر روز با این مشکلات دست و پنجه نرم می کنند. و از همه بدتر این که، آدم های سالم هیچ درکی جز ترحم نگاهی و کمک های گه گاه نسبت به شرایط این جامعه آماری ندارند.

سه‌شنبه، مرداد ۲۵

بیا



بیا
بیا
که مرا
با تو ماجرایی هست

موهومات

این شکلیام نیس. همچی مبهم و بی سر و ته که گفتی. یه واقعیتی هست توی ذات جهان. همین اتفاق غیرمنتظره سر پیچ بعدی. اتفاقی که زندگی ات را می پیچاند به مسیری که تا چند دقیقه قبل حتی فکرش را هم نمی کردی. این که آدمهایی این شکلی زندگی می کنند. زندگی شان بند است به همین پیچ های بعدی. مثل قصه های داستایوفسکی. مثل ناستینکا توی خیابان های سنپطرزبورگ. شایدم واقعا ماها، ماها که می گم خودمو آدمای مث خودم، دوس داریم دنیا رو این ریختی ببینیم. ینی اصالتن این خبرام نیست اما ماها دلمون رو خوش کردیم به این چیزا. به این پیچای بعدی. که مثلن فرض کن ما هم یه روزی توی یه کافه ای جایی دل می بازیم. یا یکی یه خبری میاره که عوض می کنه این ضرباهنگ کند و رخوت زده رو. شاید این شکلی راحت تریم. که با همین موهومات باشیم و با همین موهومات .... بمیریم.

سعدی سیزده

می
خواهم
و
معشوق
و
زمینی
و
زمانی

کو باشد
و
من باشم
و
اغیار نباشد

که کار نازنینان نازکی داشت

دارند خسرو و شیرین را
ممیزی می کنند
غمگینم
اما
ته قلبم خیالم راحت است
که تمام قصه را یکبار
قبل از ممیزی
با صدای تو شنیده ام

مرداد نود


- Posted using BlogPress from my iPhone

دوشنبه، مرداد ۲۴

صلح



جهانیست جنگ
و
جهانیست صلح

جهان معانی
به فرسنگ نیست

روی بر آسمان مکن

از لحظه های بامزه هر آدم جدی
اون وختیه که داره یواشکی
توی سطل آشغال کنار میز کارش
دمبال یادداشتی می گرده
که اشتباهی پاره کرده و ریخته دور

خیام یک

برخیز که
پر کنیم
پیمانه
ز می

زان پیش
که پر کنند
پیمانه ما

شنبه، مرداد ۲۲

زبون اونجاییا

- اونجا به چه زبونی حرف می زنن ؟
- اونجایی ها، زبون عجیبی دارن
وختی می خوان به کسی که خاطرشو می خوان سلام بدن
می گن "دوست دارم"

واسه خودتون می‏گم

اینی که اپراتورهای تلفن همراه به مکالمه های بیشتر از سه دقیقه جایزه می دن و مشترکین رو به مکالمه بیشتر و ارسال پیامک بیشتر دعوت می کنند، هم با اصلاح الگوی مصرف در تناقضه و هم با جهاد اقتصادی. چون هم مشترکین رو به مصرف بیشتر دعوت می کنه و هم ترغیبشون می کنه که زمان بیشتری رو با تلفن همراه بگذرونن. اون وخ تپ و تپ هم از تلویزیون تبلیغ می کنن.

چهارشنبه، مرداد ۱۹

سایه دو

زهی شکوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند

http://www.youtube.com/watch?v=fGcSY1_yvqc

سه‌شنبه، مرداد ۱۸

اعتراف

اتاق ها مرتب می شوند
خانه ها بعد از اسباب کشی مرتب می شوند
شلوغ ترین کمد های دیواری مرتب می شوند
به هم ریخته ترین کیف های زنانه مرتب می شوند
حتی وضع مملکت ما هم ممکن است یه روز مرتب شود

اما هارد من هیچ وقت مرتب نخواهد شد

پای رفتن نماند سعدی را





- Posted using BlogPress from my iPhone

دوشنبه، مرداد ۱۷

Gtalk's mirage

SHE is typing…
SHE is typing…
SHE is typing…
SHE is typing…
...
...
...
...
...

دینگ دینگ

شکاک بودن و بد بینی، بزرگترین ظلمیه که یه آدم می تونه به خودش بکنه.


- Posted using BlogPress from my iPhone

یکشنبه، مرداد ۱۶

سعدی دوازده

روز بازار جوانی
پنج روزی بیش نیست

نقد را باش ای پسر
که آفت بود تاخیر را

ای که گفتی
دیده از دیدار بت رویان
بدوز

هر چه گویی
چاره دانم کرد
جز تقدیر را

دومی که سخت تره

مادر بزرگم به آلزایمر می گه آیزنهاور

پ.ن : خبری که هم اکنون به دستم رسید، به سبزی‏جات هم می‏گه سبزی‏جهات

شنبه، مرداد ۱۵

تف به اونایی که همیشه می خوان آخرین امضا باشن

حقوق شرکت پنج ماهه عقبه. بچه ها مرتب به من غر می زدن که چرا یه حرفی نمی زنی یا با مدیرعامل صحبت نمی کنی و با اینکه بیشترین کسی که مطالباتش عقب افتاده خود منم، متهمم می کردن که تو از جای دیگه حقوق می گیری نفست گرمه و این حرفا. امروز یه رو دست خوب زدم. یه نامه تهیه کردم خودم هم امضا کردم و گفتم هر کسی پایه ست که اعتراض کنیم به نحوه حقوق دادن شرکت بیاد زیر امضای من امضا کنه. نصف شرکت امضا نکردن. از اون نصف باقیمونده هم بیشترشون می گفتن اگه همه امضا کنن ما هم امضا می کنیم یعنی می خواستن آخرین امضا باشن که این کار به نظرم از امضا نکردن کثیف تره و علاوه بر نداشتن جسارت، مزورانه هم هست. اون چن نفر باقیمونده هم به جای امضا کردن داشتن سعی می کردن منو قانع کنن که با این تعداد به جایی نمی رسه. خلاصه نامه رو با دو امضا که امضای خودم بود و تلفنچی ارمنی شرکت (که خیلی جسورانه امضا کرد) انداختم جلوشون گفتم اینجور آدمایی هستید. از صبح تا حالا هیشکی دیگه صداش درنمیاد.

بامداد دو

تو کجایی ؟
در گستره‌ی بی‌مرزِ این جهان
تو کجایی ؟

خودکشی اشرافی


با شرایط فعلی و قیمت روزافزون گاز شهری
فقط طبقات خاصی از جامعه
دیگر توان خودکشی با گاز را خواهند داشت
و شاید روی سنگ قبرشان
یا روی آگهی های ترحیم
برای فخر فروشی هم که شده
بنویسند
نامبرده گاز شهری را تا صبح بازگذاشت
و خودکشی کرد
و حتی فیش واریز شده ی گاز آن ماه را هم
ضمیمه کنند

چهارشنبه، مرداد ۱۲

از آرشیو وبلاگ

بعضی دردا هستن که با یه دارویی چیزی خوب می‌شن.
بعضی دردا هستن که با هیچ دارویی خوب نمی‌شن، با مردن تموم می‌شن.
بعضی دردا هم هستن که نه با هیچ دارویی خوب می‌شن، نه با مردن تموم می‌شن. از یه نسل به نسل بعدی منتقل می‌شن.

در هیئت مشاور

‫حکایت اون باباهه بود‬
‫به پسرش وصیت کرد‬
‫یه جای زمین کشاورزی گنج قایم کردم‬
‫پسره رفت کل زمین رو زیر و رو کرد‬
‫چیزی پیدا نکرد‬
‫اما در اثر همین شخمی که زد محصول خوبی داد اون سال‬
‫و همین بود گنج وصیت پدرش‬
‫حالا گرچه این تلاش‬ تو
‫منجر به برگشتن پسره نشد‬
‫اما یه شخمی خورد زمین روحت که ممکنه‬
‫گنج واقعی همین باشه‬

سرخط خبرهای فصل


خبر داری فلانی را گرفته‏اند
خبر داری از اعتصاب غذای آن دوازده نفر
خبر داری از تجاوز دسته‏جمعی دیروز
شنیده‏ای از قتل آن ورزشکار به ضربات چاقو
خبر داری هر که لاک زده باشد دستگیر می‏کنند
خبر داری از ساخت موشک‏ سه هزار کیلومتری
خبر داری از ادامه حصر خانگی آن چهار نفر
خبر داری از حال آن دخترک
که به صورتش اسید پاشیده‏اند
می‏دانی که دیروز
فلانی در اعتصاب غذا جان داد ؟!
خبر داری ؟!!!!
که بوسه‏ای در کف خیابانی در وکنکوور
تنها خبر دلنشین این شهر غبار گرفته است ؟!!!
خبر داری چقدر
از صبح‏های آبستن خبر می‏ترسم ؟

من اخبار را
آن جوری می‏خوانم
آن قسمت‏شان را می‏خوانم
که دلم قرار بگیرد
دست خودم نیست
برای من
آب بازی دخترها و پسرها
در آن بعد از ظهر تابستانی
سرخط خبرهای فصل است

ده مرداد نود - سعدآباد

سه‌شنبه، مرداد ۱۱

جوووون

هر وخت یه خانومی رو که باهاش خیلی هم نزدیک نیستی، صدا کردی و در جواب گفت "جوووووون"، سریعا فرار کن.

دفاع از روزه داری

دیروز امتحان کردم. زیاد فشار نیاورد. طرفای ساعت 7 یه کمی تشنگی دیگه اذیت می‏کرد. به هر حال با این وض غروب آفتاب روزه‏داری تقریبن یه چیزی تو مایه‏های اعتصاب غذای خشک حساب می‏شه. اما سبکی خوبی هم داره. یعنی یه جور درگیری جالبه با اراده و هوس‏های روزمره.

حالا بر خلاف موجی که در انتقاد به روزه و روزه داری راه افتاده من یه دفاع مختصری بکنم ازین قضیه. من فک می‏کنم این حمله ها و انتقادهای تند بیشتر حاصل الینه شدن فضاست. روزه رو اصلن از دین اسلام بیارید بیرون. تبلیغات و فشارها و اجبارهای حاکمیتی که اکثرش هم غلطه رو هم بزارید کنار.

روزه داری به خودی خود یه جور تزکیه‏ست. تلاش برای تقویت اراده. شما با یک روز گرسنگی اراده خودتون رو به آزمایش می‏زارید و توانایی خودتون رو در تسلط به خویشتن بالا می‏برید. بعضیا میان می گن که از نظر پزشکی واسه سلامتی فولانه و بهمانه. آخه عزیز من نه که این همه غذاهای چرب که می‏خوریم همه از نظر پزشکی تایید شدن که شوماها گیر دادین حالا به سلامتی. در ثانی قضیه تزکیه اصلن کاری با سلامتی و اینا نداره. تزکیه (البته اگر کسی بهش معتقد باشه) خوبیش به این خودسازی و اراده‏ایه که توشه. بعله ممکنه واسه سلامتی هم کاملن مفید نباشه. گرچه من در مورد آدمای چاق و افرادی که اضافه وزن دارن می‏دونم و پرسیدم که محاسنش از ضررهاش بیشتره. حالا با فرض ضرر داشتن، همه می دونیم که خیلی کارایی که ما انجام می دیم در محیط کار، شب بیداری های امتحان و غیره هم واسه سلامتی ضرر داره اما همیشه اهداف بزرگتری تعریف می‏شن که این ضررها نسبت به اون اهداف، کوچیکن.

حالا من توصیه می‏کنم فارغ از فضای پیرامون، یک روز این رو امتحان کنید. احساس سبکی جالبی بهتون دست می‏ده و احساس خوشایند تسلط و اراده. به دست آوردن احساس خوب و اعتماد به نفس کمترین خروجی روزه داریه.

دوشنبه، مرداد ۱۰

در دین اجباری نیست

این همه سال
توی خانواده مذهبی بزرگ شدم
و کلی دوستان معتقد داشتم
ندیدم حتی یک روزه دار واقعی
که راضی باشه به زحمت دیگرانی که به هر دلیل
نمی خوان یا نمی تونن روزه بگیرن
به نظرم اگه در همه رستورانا باز باشه
و کسی توی هیچ اداره و مکان عمومی محدود نشه
خود مردم جوری رعایت اخلاقی می کنند در مورد روزه دارها
که از صدتای این قوانین زوری و کوفتی موثرتر و بهتر باشه

رمضان دکارتی

امروز گویا یوم الشک است. کاش توی خیلی چیزایی که برامون مبرهن و واضحه هم بتونیم و جرات داشته باشیم که شک کنیم. ما شک می‏کنیم پس هستیم.

حافظ نه

زان می عشق
کزو
پخته شود هر خامی

گرچه ماه رمضان است
بیاور جامی