در ایام نوجوانی
در مملکت کفر که بودیم
یک شب در کنار سطل زباله بین طبقات
همین که بش می گن شوتینگ
و اونجایی ها بهش می گفتن موسر
یک فیلم VHS پیدا کردم
یواشکی به خونه آوردم و توی دستگاه ویدئوی آکائی خونه گذاشتم
(که دزد برد)
یه صحنه دیدم و اژکت کردم
یه زن لخت بود که داشت می رقصید
بعدها فهمیدم که به همچی فیلمی می گن فیلم پورن
فیلم رو بردم زیر متکا گذاشتم که صبح
وقتی پدر و مادرم رفتن
تماشاش کنم
فردا صبح پدر و مادرم جایی نرفتن
من رفتم دوچرخه سواری و فیلم را جایی پنهان کردم
آنها ظهر از خانه بیرون رفتند
من هم با شوق
-شوقی مثال زدنی و عجیب-
از همان شوق هایی که یک پسر تازه بالغ می تواند به تماشای اندام یک زن داشته باشد
رفتم خانه و فیلم را توی همان دستگاه ویدئو که شرحش رفت گذاشتم
و فقط اخبار تلویزیون در آن ضبط شده بود
یک بخش خبری کامل
صد بار نوار را عقب و جلو کردم
و حتی تصویر آن زن برهنه جذاب هم در آن نبود
خیلی غمگین شدم
یادم هست چند بار دیگر به هوای اینکه اشتباه کرده ام
نوار را توی دستگاه گذاشتم و عقب و جلو بردم
اما همه ش اخبار بود
ماجرا گذشت
و بعدها من فکر می کردم که تصویر آن زن را تخیل کرده ام
و پدر و مادرم هم تا حالا در مورد این جنایت فقط سوت زده اند
و این یکی از حسرت های نوجوانی ام بود
که کاش نوار را با خودم به دوچرخه سواری می بردم
شهریور ۹۳