چهارشنبه، مرداد ۲۶

برای معلولین حرکتی

از وقتی پایم شکسته است، مجبورم از این عصاهای احمقانه استفاده کنم. قسمتتان نشود، پدر آدم در می آید. کف دست ها درد می گیرد. زیر کتف درد می گیرد. به پای سالم به شدت فشار می آید. دستشویی رفتن مکافات است. حمام کردن مصیبت عظمی ست. یک لپ تاپ می خواهی با خودت از اتاق برداری ببری پای تلویزیون بنشینی کار کنی، هزار تا ایده باید بزنی. مزاحم همه اعضای خانواده ات هستی. دو سه روز اول می خندند ولی کم کم اذیت می شوند. باید تو را برسانند اینور و آنور و توی کارهای شخصی کمکت کنند. هر پله ای یک ماجراست و هر قرنیز ساده، یک مانع است.

تنها قسمت خوب ماجرا این است که همه داستان سه چهار هفته بیشتر طول نمی کشد و همه چیز عادی می شود. حالا فکر کنید اگر این امید وجود نداشت. به معلولین حرکتی فکر می کنم. به آنها که هر روز و شب را اینطوری می گذرانند و امیدی هم ندارند به این که سه هفته بعد همه چیز عادی بشود. زندگیشان این ریختی ست. به این فکر می کنم که چقدر در طراحی های شهری، در معماری و ترافیک، در حمل و نقل عمومی، در اماکن تفریحی و ورزشی، مراکز خرید و هزار جای دیگر، این جماعت در نظر گرفته می شوند. چقدر راحت می شود مشکلات و مسائل آنها را با تغییرات و اصلاحات بسیار ارزان و ساده کمتر کرد و این کارها نمی شود. طبق آخرین آمار سرشماری عمومی نفوس و مسکن مرکز آمار حدود 7درصد جمعیت شهر تهران را سالمندان و معلولان تشکیل می‌دهند. فکرش را بکنید. هفت درصد این شهر هر روز با این مشکلات دست و پنجه نرم می کنند. و از همه بدتر این که، آدم های سالم هیچ درکی جز ترحم نگاهی و کمک های گه گاه نسبت به شرایط این جامعه آماری ندارند.