
در این شهر
هر جا که برفی مینشیند
بوی تو را می گیرد
گویی که دانههای سفید برف
پیغامبران کوچک یاد عاشقانههای نحیف جوانان شهرند
تا شهر و درختانش
با بوی خاطرات تو شاید
زنده بمانند
شهری که تمام زندگیاش
زندگی درختان کاجاش
زندگی کوچههای غصه دارش
در این وانفسای برج و دود و قحطی
یادگارهای توست
و بی یاد تو
بی یاد عاشقان معصوماش
که چراغ دلدادگی را
زیر ضربههای کبود باتوم
در زمستانهای بیبرف سالهای وبا
زنده نگه داشتهاند
یک شبه
خواهد مرد
طهران
پشت شیشه مه گرفته اتوبوسی در میانه آبان برفی