دوشنبه، آبان ۲

دست‏گرمی 2

در این دیار
بیست و هشت ساله که شدی
خواهی نخواهی
انگار سن رفتن است
باید شروع کنی
یاد بگیری
بدون تعلقات‏ات
بدون کتاب‏هایت
فیلم‏هایت
موسیقی‏هایت
گرام اتوماتیک چوبی‏ات
بدون همه اینها
زنده بمانی
باید یاد بگیری
که فقط به چیزهایی دل ببندی
که بشود روی یک هارد اکسترنال کوفتی
کپی‏شان کرد
نه بیشتر

برای دست‏گرمی
باید تمرین رفتن کنی
و بعد
یک بلیط یکسره بخری
و
برای همیشه
بروی

این انگار
سرنوشت همه بیست و هشت‏ساله های این دیار است


آبان نود