سهشنبه، بهمن ۱۱
چی بنویسم
الان نشستم روی کاناپه مادرم داره یه برنامه احمقانه می بینه و من دارم نرم افزارهای تلفنم رو بالا پایین می کنم. بعد گفتم با این نرم افزار بلاگر یه چیزی پست کنم. و چیزی ندارم که بگم. عصبانی ام. دلخورم. سگم و اینا هیچ کدوم چیز تازه ای نیست.
یکشنبه، بهمن ۹
nrj ;k
وقتی یه پاراگراف برای یکی تایپ می کنی و سرت رو بالا میاری می بینی کیبورد انگلیسی بوده و تو فارسی تایپ کردی ... در دوباره تایپ کردنش شک کن. لابد قسمت نیست. عزیز من یه چیزی از عالم غیب داره بهت می گه اون حرفو نزن. گوش بده خوب.
بعله داشتم می گفتم hdk lsmgi odgd lili sud ;kdn nrj fdajvd f;kdn. fvhd kl,ki o,n lk hghk nhvl hdk ili jhd\ ld ;kl ,gd svl v, fhgh kldhvl ffdkl ;df,vn thvsdi dh hk'gdsd
شنبه، بهمن ۸
چس فیل
همه نشسته ایم
در سالن سینما
تو چیپس می خوری
من چس فیل
سی و سه دقیقه از زمان شروع فیلم گذشته است
و هنوز
نوری بر پرده نمایش نینداخته اند
در تاریکی محض
در ردیف های جلو
دعواییست میان چند مرد چراغ قوه ای
با جوانی که انگار
صندلی اش را گرفته اند
ما دخالت نمی کنیم
هیچ کس دخالت نمی کند
چون کسی صندلی ما را نگرفته است
مردان چراغ قوه ای
جوان معترض را خفه می کنند
تو چیپس می خوری
من چس فیل
و تنها صدا
صدای باز شدن قوطی های نوشابه است
بهمن نود
چهارشنبه، دی ۲۸
موضع بنده اینه که
به نظر من .....
من فکر می کنم که ...
اگر از من بپرسید .....
باید بگم که ....
سهشنبه، دی ۲۷
دوشنبه، دی ۲۶
Our Asghar Farhadi
"I want to say something about my people, They are a truly peaceloving people"

A Separation won "Best Foreign Language Film" at 2012 Golden Globes
چهارشنبه، دی ۲۱
2008-11-14 12:27:22
کلمه کم دارم برا بازگو کردن حالم. گریه امونمو بریده. مرتب بغض میکنم. هر نشونهای، هر حادثهای، حتی رد شدن از مدرس و خنکای پارک، همهاش یاد توام. صدای جیغهای ممتد تو از خود بی خودم میکنه. جیغ کشیدی سرم و چه کودکی و صداقتی داش جیغ تو. دستم رو گذاشتم روی گلوت. گلوی نحیفت. دست میکوبیدی به تنم مث همیشه که حس خفگی داشتی. خفه میشی. حرصم میگیره که حتی توی اون وانفسای بی نفسی، زندگی نمیخوای. التماس نمیکنی که نکشمت. بوسه دوباره میخوای. آغوش میخوای. انگار این که نمیتونم مث تو باشم داره روانیم میکنه. بالاخره راحت میشی. عاشق عاصی. تو که از هر دریچهای پی یه فرصت دیدار دوباره بودی و من پر از بهانه. مهربون بودی. فراتر از این واژه. میدونی الان چند ساله که دارم کنار جسدت گریه میکنم ؟؟!!! زنی که عاشقم بود افتاده کنارم. تن بیجونت یخ زده و هرچی بغلش میکنم جون نمیگیره. گرم نمیشه. یه لباس توری سفید تنته. لپات گل انداخته. اگه بیشتر از این بنویسم آبروم جلو همکارام میره از شدت گریه.*
* یه بنده خدایی ایمیل زده بود که کسی تلفن من رو توی کامنتی در وبلاگ سابق شما گذاشته لطفن پاکش کنید. بعد مدت ها لاگین کردم توی وبلاگ قدیمی. داشتم اونو پاک می کردم چشمم خورد به این. یه پست درفت که هیچ وقت منتشر نشده بود. یه لحظه حس کردم اون تو داره خفه می شه این پست. این همه انرژی داشته اون موقعها. بعد تمام این سالها، توی اون درفت لیست احمقانه حبس بوده. حالا اینجا انرژیشو آزاد می کنم. انرژی ظهر روز 14 نوامبر 2008. که اینقدر زیاد بوده که داشتم جلوی چشم همکارام به خاطرش گریه می کردم.
سهشنبه، دی ۲۰
دوشنبه، دی ۱۹
اشتراک در:
پستها (Atom)