شنبه، آذر ۲۷

لباس‏های زمستانی‏ات را فراموش نکن


من هرگز نمی‏خواستم از عشق برجی بیافرینم، مه آلود و غمناک با پنجره‏های مسدود و تاریک
دوست داشتن را چون ساده‏ترین جامه‏ی کامل عید کودکان می‏شناختم
هلیا !!
تو زیستن در لحظه‏ها را بیاموز
و از جمیع فرداها پیکر کینه‏توز بطالت را میافرین
مرگ سخن دیگریست
مرگ سخن تازه‏ایست
و من دیگر با تو از نهایت‏، سخن نخواهم گفت
که چه سوگوارانه است تمام پایان‏ها
رجعتی باید هلیای من
رجعتی دیگر باید
به حریم مهربانی گل‏های نرم ابریشم
به رنگ روشن پرهای مرغ دریایی
به باد صبح
که بیدار می‏کند
چه نرم، چه مهربان، چه دوست
رجعتی باید هلیای من !
به شادمانی پر شکوه اشیا
لباس‏های زمستانی‏ات را فراموش نکن
(نادر ابراهیمی، بار دیگر شهری که دوست می‏داشتم، نشر روزبهان)