یکشنبه، بهمن ۱۰

آره

آنقدر تنهايم
آنقدر تنهايم
كه حتي تصورش را هم نمي تواني بكني
بي تو
هوايم سنگين است
همه حواس ششگانه ام پرتند
به خانه متروكي
در جزيره اي دور
كه در خواب هايم ديده ام
شايد تو به آنجا سفر كني

چهارشنبه، بهمن ۶

چند نفر به يك نفر

آخه بابا انصافت كجا رفته. من كه تموم زندگيم تو ديكتاتوري بوده، تربيتم ديكتاتوري بوده، بابام ديكتاتوري كوچك بوده، خودشم تو ديكتاتوري بزرگ شده، آخه چجوري ازم انتظار داري تا اين حد دمكرات باشم. اونم اين سطح از دمكراسي كه با شنيدن بعضي از داستاناش گوشتاي تنم مي ريزه !!

دوشنبه، بهمن ۴

پوفیوز

در زبان عامیانه به کسی گویند که در مراسم نوشیدن باده و شراب و عرق، عرق نمی‏خورد اما مزه عرق خوران را می‏خورد. +

شنبه، بهمن ۲

24

کارگردان 24 هم رفته کمک سی‏تی‏یو
ولی بازم نمی‏تونن جک بایر رو دستگیر کنن

چهارشنبه، دی ۲۹

هه هه

گونه‏های خیسمو
دستای تو پاک می‏کرد

...

قال همه چیز را که کندم
خبرتان می کنم

دوشنبه، دی ۲۷

قلاب را

بالاخره هوای دیزین مساعد شد
ابر و باد و مه و خورشید و فلک لطف کردند
و من
فردا به اسکی می‏روم

ای بی بصر من می‏روم ؟!!!!
برف می‏کشد قلاب را

هویج

خواب دیدم آب‏میوه گیر شده‏ای در یک آب‏میوه‏فروشی در حوالی به گمانم تجریش بعد داری توضیح می‏دهی که از کار بیکار شدی و برای اینکه کسی نفهمد یواشکی آمده‏ای به ایران و آب‏میوه می‏فروشی. بعد هی آب هویج می‏گرفتی و هیچ مشتری هم نبود بعد من می‏گفتم آخه واسه کی آب هویج می‏گیری بعد تو می‏گفتی بالاخره مشتری می‏آید.

یکشنبه، دی ۲۶

رویا

دلم می‏خواهد آن‏قدر برف ببارد
که در هیچ خانه‏ای باز نشود
هیچ اتومبیلی روشن نشود
هیچ چکمه‏ای دوام نیاورد
هیچ جاده‏ای باز نماند
هیچ هواپیمایی نپرد
با شال و کلاه کوه‏نوردی
مثل جوانی‏هایمان
برسانم خودم را به پای پنجره اتاق تو
تو نشسته باشی با دامن و جوراب پشمی
با ژاکت دکمه دار سبز
جلوی بخاری و کتاب بخوانی
و من برف پشت شیشه را با دستان بدون دستکش کنار بزنم
و تماشایت کنم

چهارشنبه، دی ۱۵

...

نمی‏دانم
از این زمستان لعنتی
جان سالم به در می‏برم
یا نه
همیشه وضعیت بدتری هست
فکر می‏کنی از این بدتر نمی‏شود
اما می‏شود
و خوب هم

دوشنبه، دی ۱۳

ریپانس

یه سوال پرسیدم با ایمیل از بانک اقتصاد نوین در روز 22 دسامبر، اون وخ 3 ژانویه جواب دادن به ایمیلم. دوس دارم سرعت پاسخ‏گویی رو