بوي بهار نارنج آرامگاه
پيرزن هاي دهاتي در رفت و آمد حوض ماهي
بچه مدرسه اي ها
به صداي بلند
مقدمه گلستان مي خوانند
در كنارم روي نيمكت چوبي
پيرمرد سعدي باز
غزل تضمين مسدس را
زمزمه مي كند
"گر بگويم كه مرا با تو سر و كاري نيست
در و ديوار گواهي بدهد كاري هست"
در و ديوارهاي آرامگاه را نگاه مي كنم
پي ات مي گردم
تو بر نيمكت روبرو
محو و آرام
نشسته اي
و اين ....
خيال نيست
- Posted using BlogPress from my iPhone