چهارشنبه، مهر ۸

ماجرا

هر یک از زنانی
که زمانی
بی تفاوت از کنارشان گذشته ای
تمام دنیای مردی بوده اند
همین زن که از اتوبوس پیاده شد
با چشمهای معمولی
و کیفی معمولی تر
و تو معصومش پنداشتی
روزی
جایی
کسی را آتش زده
با همان ساقهای معمولی
و انگشتهای کشیده 
شک ندارم
مردی هست 
که هنوز
در جایی از جهان 
منتظر است آن زن
خوشبختی را در همان کیف چرم معمولی
به خانه اش ببرد...



چارلز بوکفسکی